پنجشنبه 24 دی 1388
من تو رابه کسی هدیه می دهم....
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، درخشم، درمهربانی، دردلتنگی، درخستگی، درهزار همهمه ی دنیا ، یکه و تنها بشناسد
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه ی این دل معصوم دریایی را بداند و ترنم دلپذیر هر آهنگ ، هر نجوای کوچک ، برایش یک خاطره باشد
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است ، یا آن دلی که من برایش می میرم ، سرد و بارانی است
ای بهانه ی زنده بودنم ؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدنت، بازهم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بطپد . همان طور عاشق ، همان طور ... مبهوت و مبهم
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید..
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است ؟
آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است ؟
نه... هرگز...هرگز
a part 2?